هنوزم گوشت اضافه گوشه انگشت کوچیکه پام مشخصه. یعنی میشه اونو دید یا حتی وقتی لمسش میکنم نسبت به پوست قسمت های دیگه پا خیلی زبر تره. یه مدت زیادی این قسمت بیرونی انگشت کوچیکه زخم شده بود به طوری که پوستش کاملا کنده شده بود. اصلا قرمزی گوشتش کاملا مشخص بود. دل آدم ریش میشد از دیدنش.

بهش که فکر میکنم چاره ای نبود یعنی من چاره ای نداشتم. اون روز من باید سریع میدویدم فرصت نبود جوراب بپوشم. باید عجله میکردم از طرفی ممکن نبود کفش رو کامل پام کنم. یعنی میشد پام کنم اما من میترسیدم دیر بشه برای همین نصف جلوی کف پام داخل کفش بود و نصف پاشنه پا بیرون روی لبه انتهایی کفش. یعنی داشتم میدویم نباید دیر میرسیدم چون مسئله مرگ و زندگی بود.

جنس کفشم سفت بود بزرگ بود اصلا از طرفی وقتی کفش اونطوری توی پام رفته بود. اولش لبه انتهایش صاف بود ولی کم کم موقع دویدن خم شد. موقع دویدن انگشت کوچیکه پام به قسمت داخلی و زبر کفش میخورد اهسته اهسته سوزش رو احساس میکردم ولی من می دویدم. هر آن شدید تر میشد. من نمیتونستم صبر کنم چون ممکن بود دیر بشه. مسئله مرگ و زندگی بود.

راستش یه بار سعی کفش رو پام کنم نصفه راه بود پام به سختی سوزه میومد یه لحظه وایسادم و با دست پاشنه کفش رو کشیدم ولی داخل پام نرفتم چون جوراب پام نبود. اون قسمت بیرونی انگشتم بیشتر به قسمت داخلی کفش سابیده میشد و بیشتر سوزه میومد. سریع بیخیال شدم و با سرعت بیشتر دویدم باید زودتر میرسیدم. مسئله مرگ و زندگی بود.

وقتی با ماشین برگشته بودم اون بی جون با صورت رنگ پریده رو دست پدرش بود. به سرعت سوار ماشین شدن و رفتن. من رفتم داخل اتاق فقط زار میزدم که نمیره. اون غروب پا و دلم باهم میسوخت.

امروز. خیلی ساله پام خوب شده و  فقط یه گوشت اضافه ای ازش مونده.اما دلم هنوز گاهی خیلی میسوزه.   


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها